قدس آنلاین- بنابر دادههای موجود نسبت طلاقها به ازدواجهای ثبت شده در سال گذشته به ۲۹ درصد رسیده است. به تعبیری دیگر در هر دقیقه یک ازدواج به ثبت رسیده و در برابر آن، هر سه دقیقه یک زندگی مشترک پایان یافته است. براستی آیا تغییرات ساختاری دراین مقوله اثرگذار بوده است؟
دکتر فربد فدایی، استاد دانشگاه با اشاره به تحولات اجتماعی و رشد مدرنیسم درجهان میگوید: در دهههای گذشته شاهد رواج ازدواجهای سنتی بودیم که در این پیوندها خانوادهها شریک آینده زندگی فرزندشان را پیدا میکردند. به این ترتیب مسائلی نظیر هماهنگی، همفکری و تجانس مالی و اجتماعی در انتخاب طرفین حائز اهمیت بود. همچنین به نقشهای جنسیتی توجه میشد، چنان که انتظار میرفت مرد کار آمد، نجیب و مسئولیت پذیر بوده و زن نیز نقش کدبانویی وفادار و سازگار را ایفا کند. حال آنکه طی چنددهه اخیر و بروز تحولات متعدد ازدواجهای مدرن و نوین رواج یافته است. چنان که در این گونه پیوندها نقشها از پیش تعریف نشده و رابطه بین همسران بر اساس احساسات و تعلقات شکل میگیرد. به این ترتیب اگر طرفین در زندگی مشترک نسبت به هم احساس بی علاقه گی کنند، خود را محق میدانند که به این رابطه خاتمه دهند.
وی ادامه میدهد: ازآنجا که نقشهای جنسیتی در ازدواجهای نوین مؤثر نبوده، بسیاری از زنان نقشها و وظایف مردانه همانند نان آوری و تأمین نیازهای اقتصادی خانواده را برعهده دارند. از همین رو مردان در جوامع امروزی بسیاری از اختیارها و اقتدارهای پیشین خود را از دست دادهاند.
دکتر فدایی، روانپزشک میافزاید: از علل مؤثر در تغییر در روابط و ساختار خانوادهها افزایش تحصیلات زنان بوده، به طوری که این اختیار را به آنها میدهد تا دیرتر ازدواج کرده و در انتخاب شریک زندگی بیشتر بر خواستهها و تعلقات قلبی خود متکی باشند. بنابر همین اساس زنان میتوانند به پشتوانه تحصیلات به عرصه اشتغال وارد شده و به استقلال مالی برسند، به نحوی که دیگر مجبور نیستند به دلیل نیازهای اقتصادی مرسوم به زندگی زناشویی که نمیپسندد، ادامه دهند. بنابراین رویه امروزه در جوامع بشری بخصوص کشورهای پیشرفته شاهد سیر صعودی طلاق هستیم. چنان که در حال حاضر از هر ۱۰۰ ازدواج ۵۰ مورد ظرف دوسال نخست زندگی مشترک به جدایی ختم میشود. حال آنکه در جوامع در حال توسعه به دلیل رواج ازدواجهای سنتی نرخ طلاق پایین است و همچنان شاهد هماهنگی و تجانس میان خانوادهها هستیم. بنابراین اگر اصطکاک وچالشی بین زوجها رخ دهد؛ خانوادهها نقش میانجی را دارند. ناگفته نماند که این نوع ازدواجها نکات منفی نیز دارد. زیرا زنانی که قادر به تأمین نیازهای خود نیستند، ناگزیرند تن به زندگی مشترک تحمیلی بدهند. همچنین به لحاظ اجتماعی گاه خانواده با جدایی موافق نبوده و نقش حمایتگری ندارند. البته ازدواج نوین با وجود معایب یادشده دارای مزیت هایی نیز هست. چنان که میتوان به نقش مؤثر روابط عاطفی اشاره کرد که پیش از این در تشکیل زندگی مشترک اثر چندانی نداشته است.
دکتر فدایی با اشاره به راهکارهایی برای مهار این آسیب تصریح میکند: به دلیل وجود عوامل مؤثر بر روابط و کارکرد خانواده با بهبود وضعیت اقتصادی میتوان شتاب این روند را کاهش داد. همچنین با آگاه سازی مردم برای ازدواجی مناسب و شایسته میتوان موجب استحکام بنیاد خانواده شد. در واقع افراد باید برای تشکیل زندگی مشترک به هماهنگی در جنبههای متعدد نظیر مسائل زیستی، عاطفی و اجتماعی برسند. در حالی که امروزه در بسیاری از ازدواجها این تجانس و هماهنگی مورد توجه قرار نمیگیرد به هرروی این موارد شاید مانعی برای ازدواج نباشد، اما در دراز مدت میتواند منجر به اصطکاک میان زوجین شده و زمینه ساز طلاق شود.
وی خاطرنشان میکند: افزایش طلاق درجامعه گواه آن است که تلاشها و برنامه ریزیهای جامعه در جای خود و مناسب صورت نگرفته، برای نمونه دادن وام ازدواج بدون توجه به شرایط زوجین برای تشکیل زندگی مشترک هدر رفت سرمایه به شمار میآید؛ بنابراین باید منابع کشور صرف سرمایهگذاری شده به طوری که با تقویت کسب و کار موجب ثبات اقتصادی و اطمینان از آینده در خانوادهها شود.
نظر شما